خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم

 

در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…!

 

به کودکی ام بنگر… هرچند خودم تو را گم میکنم اما ….تو پیدایم کن….

 

مهم نیست در این کره خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیرقابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم… شکر که خدا هست، چون او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست… هر وقت دلت خواست، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد، در قلبت … و به دستان خالی ات نگاه نکن تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار اسباب پذیرایی با اوست…

 


موضوعات: درد دل با خدا
   سه شنبه 13 شهریور 1397نظر دهید »